در دِیر مغان آمد یارم قَدَحی در دست ------ مست از مِی ومِیخواران از نرگس مستش مست
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا ------ وز قدّ بلند او بالای صنوبر پست
شمع دل دمسازان بنشست چو او برخاست ------ و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
گرغالیه خوشبو شد در گیسوی او پیچید ------ ور وسمه کمان کش گشت در ابروی او پیوست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست ------ وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
باز آی که باز آید عمر شدهء حافظ ------ هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست
غزل از خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی
شاعر بزرگ غزلسرای ایران زمین
درود و هزاران درود بر روان پاک و بلندش